ژرفنای حماسه

ای دریغا! ندانم که فایده و حظ از این سخن ها که خواهد برداشت٬ جانم فدای او باد.

ژرفنای حماسه

ای دریغا! ندانم که فایده و حظ از این سخن ها که خواهد برداشت٬ جانم فدای او باد.

فریبکار دغل پیشه

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت 

 شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود 

 

 من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری  

 که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود 

 

 اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا  

بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود  

 

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من 

 فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد